samedi, novembre 07, 2009

من متهم می کنم، واکنشی به پیام مسعود رجوی به مناسبت 13 آبان



ایرج شکری


من متهم می کنم
 








واکنشی به پیام اخیر آقای مسعود رجوی

غروب روز 15 آبان، پیامی از آقای مسعود رجوی به مناسبت تظاهرات 13 آبان در سایت مجاهدین و سایت موسوم به همبستگی ملی منتشرشد. در این پیام که شامل 2915 کلمه است، تنها،573 کلمه آن، یعنی در آنجا که با جمله «اعتلای انقلاب دموکراتیک مردم ایران در 13 آبان مبارک باد» پایان می یابد، به مساله تظاهرات 13 آبان و داخل کشور مربوط است و از آنجا به بعد به سفر لاریجانی به عراق و تشکیل ائتلاف جدید در آن کشور و نیز به مساله اشرف مربوط می شود. آن قسمت که مربوط به مسائل داخل عراق است، نه برای مردم داخل کشور اهمیت دارد، نه چندان برای نیروهای سیاسی اپوزیسیون( شاید به جز یکی دو استثنا). رابطه رژیم با عراق هم طبعا آن گونه که برای آقای رجوی از اهمیت فوق العاده برخوردار است، برای دیگران اصلا چنین نیست. از مساله تلاش برای ارتباط دادن اشرف با تظاهرات 13 آبان در داخل کشور با «شعارهای اشرف نشان» که بگذریم، شأن نزول این پیام و نکته تازه در آن، استقبال مجاهدین ساکن اشرف از طرح دولت عراق برای انتقال مجاهدان اشرف به کشورهای اتحادیه اروپا و آمریکا است، اما قبل از آن، تمام آن توضیحات طولانی در مورد وضعیت عراق به طور غیر مستقیم برای به کرسی نشاند صحت این ادعای ایشان که حضور مجاهدین در عراق «مانع از بلعیده شدن عراق توسط رژیم شده » به کار گرفته شده است و این حضور سبب پیدایش اتئلاف سیاسی جدیدی شده است.ایشان می گوید: « شنبه گذشته، نیروهای میهن پرست عراقی تأسیس جنبش ملّی عراق را به رهبری دکتر علاوی و دکتر مطلک جشن گرفتند. جریانها و شخصیتهای برجسته سیاسی دیگر مانند طارق الهاشمی نایب رئیس جمهور، رافع العیساوی، ظافر العانی و جمال الکربولی و بسیاری دیگر، اعلام کردند که با این جنبش در چارچوب جبهه ملی عراق، متحد می شوند. این اتحاد نقشه سیاسی عراق را تغییر می‌دهد و بر آینده این کشور روح امید می دمد » و کمی بعد ادامه داده است که« به نظر می رسد که سرپاسدارِ مجلس رژیم که به عراق رفته تا شعبه های فروپاشیده ولایت را از نو به سیخ بکشد، نه در ایران و نه درعراق، سحرگاهان تازه و اراده طلایی خلقهای در زنجیر و به پا خاسته را هرگز در نیافته است. عراق را مستعمره ولایت میداند که هیچ قاعده و قانونی جز قانون جنگل نباید بر آن حاکم باشد. انگار آمریکا این کشور را گرفته که آن را دو دستی برای از هم دریدنش به گرگ ولایت تقدیم کند!». حالا گیریم که رژیم در برابر آمریکا در عراق می خواهد شعبه های فروپاشیده ولایت را به نخ بکشد یا به سیخ بکشد و در آنجا مترسک علم کند، به ما چه مربوط است، به شماچه مربوط است. اگر آمریکا نمی خواهد عراق را به رژیم «تقدیم کند»، خودش ابر قدرت نظامی و اقتصادی است، چرا مجاهدین باید هزینه سنگین آن را با آزار و اذیتها و با دادن شهید و مجروج بپردازند. آیا روشن تر از این می شود به ژاندارمی داوطلبانه برای حفظ منافع آمریکا در عراق «اذعان» کرد؟ ماموریتی که حتی خاصیت پرداختی به اندازه حفاظت اشرف توسط نیروهای آمریکایی را نداشته است. آقای رجوی در این پیام هم چنین تلاش کرده است که به مجاهدین مظلوم مستقر در اشرف این طور القاء کند که جنبش اجتماعی حاضر و«قیام مردم در شهرها» تحت تاثیر و با الهام از آنان روی داده است تا به این ترتیب سیاست و تصمیمات غلط خود را در ماندن در عراق و پیامد های آن را توجیه کند. در این زمینه با اشاره به سفر لاریجانی به عراق و مطرح کردن درخواست استرداد مجاهدین گفته است:« راستی که از این بهتر نمیشد رابطه اشرف و مجاهدین را با قیام عیان کرد. همان چیزی که قبل از هر کس و بیش از هرکس رژیم میفهمد و در خیابانها میبیند و حس میکند. در غیراینصورت هیچ نیازی نبود که خامنه ای در دهم اسفند ماه گذشته، سه ماه و نیم قبل از انتخابات نامشروع ریاست جمهوری رژیم، به زبان خودش توافق دو جانبه نامشروع و خائنانه با دولت کنونی عراق برای سرکوب مجاهدین را علنی و اعلام کند». آقای رجوی باید خود را از این توّهمات رها کند. اصرار و پافشاری رژیم برای انهدام مجاهدین به هر طریق، اولا ناشی از ترس رژیم از مجاهدین یا نقش «استراتژیک» اشرف در مبارزه مردم نیست، چرا که سالهاست جناب رجوی اشرف را پایگاهی برای رسیدن به مشروطه خودش تبدیل کرده و این ارتباطی با خواستهای مردم ندارد، رژیم به خاطر رویدادهای سال 1360در پی انتقامگیری از مجاهدین است. ثانیا آن چه در خیابانها اتفاق می افتد نیز اگر با اشرف رابطه داست، شعار آزادی استقلال جمهوری ایرانی از آن در نمی آمد که نه از سوی آقای رجوی نه از سوی اشرف نشینان هیچوقت شنیده نشده بود. باید مثلا شعار آزادی استقلال جمهوری دمکراتیک اسلامی یا مریم مهرتابان –رئیس جمهور ایران از آن درمی آمد.
اما مساله استقبال مجاهدان اشرف از انتقال به کشور ثالت در اتحادیه اروپا (چیزی که در اطلاعیه 5 مرداد رئیس جمهور برگزیده مقاومت برای دوره انتقال خانم مریم رجوی نبود و خواست درجه اول در آن رفتن به ایران با تضمینهایی بود)* با شرط و شروطی که آقای رجوی برا ی آن گذاشته، می بینم که باز هم دل نکندن از عراق و به مصداق از این ستون به آن ستون فرج است، باز هم لنگر اقامت را در عراق پایان تا سال 2011 (سال خروج نیروهای آمریکایی) انداختن است و نمی خواهد از آن جا بیرون بیاید، و این صرفنظر از این که حالا آمریکا و اروپا به این اعلام آمادکی کی جواب بدهند، باز هم قابل انتقاد است. قابل انتقاد از بابت یکدندگی صرفی است که ایشان به رغم تمام مصائب و مشکلات و هزینه های سنگینی که این یک دندگی آفریده و فرصتهای کلانی که از دست رفته، بر ارزیابیهای غلط خود ایستاده است. از جمله شرایطی که ایشان گذاشته است این دو مورد است:
«مجاهدان اشرف از طرح دولت کنونی عراق برای انتقال به کشور ثالث در کشورهای عضو اتحادیه اروپا یا ایالات متحده آمریکا استقبال نموده و به آن ملتزم شده اند؛ مشروط بر این که مسأله داراییها و اموال آنان در اشرف که تماماً حاصل هزینه ها و کار ۲۳ساله خود آنهاست و بیش از ۲۰۰میلیون دلار است طبق نظریه حقوقدانان بین المللی براساس مواد ۵۲ و ۵۳ کنوانسیونهای لاهه حل و فصل شود.ثانیاً-حداقل انتظار از نیروهای آمریکایی این است که عدم حمله و خشونت و جا به جایی ساکنان اشرف را در داخل عراق تا پایان سال۲۰۱۱ میلادی تضمین کنند». در اینجا اول باید یاد آور شد که مسئولان دولت عراق قبلا هم تاکیدشان به اخراج مجاهدین از عراق بود و استرداد اجباری به ایران را رد کرده بودند. در این جا سوالی که پیش می آید این است که آیا تنها پذیرش مساله حل وفصل دارائیها، شرطی است که آقای رجوی گذاشته یا پایان یافتن مساله انتقال دارائیها. چون مساله انتقال این دارائیها مساله یی است حقوقی و کارشناسی. طبعا طرف مقابل سعی خواهد کرد هرچه ممکن است کمتر بپردازد (آن هم با این مبلغی که آقای رجوی ذکر کرده است)، و ممکن است جدل حقوقی در این زمینه خیلی طول بکشد. هم چنان که دعواهای حقوقی رژیم با آمریکا هم بر سر دارائیها و ضرر و زیانها در دیوان لاهه خیلی طول کشید. بنابر این اگر این شرط به حالت اول مربوط باشد، منطقی است البته نه غیر قابل صرفنطر کردن در برابر مساله مهمی مثل انتقال مجاهدان اشراف به کشور ثالث. اما اگر حالت دو منظور باشد که کلا منطقی هم نیست و باز شعبده یی است برای ماندن در عراق. این که گفتم شرط اول منطقی است اما نه غیر قابل صرفنظر کردن برای این است که من نمی دانم چرا آقای رجوی اینقدر پای این مسائل حقوقی و بیانیه هایی مثل بیانیه اتحادیه اروپا را چنان محکم می بیند که گویی غیر قابل ندیده گرفتن است. بیش از نیم قرن است اسرائیل همه گونه جنایت علیه مردم فلسطین مرتکب شده و می شود، دهها قطعنامه هم شورای امنیت ملل برای رعایت حقوق فلسطینیان صادر کرده است، اما آن رژیم متجاوز و جنایتکار همه آن بیانیه ها را زیر پا گذاشته است. در جنوب سودان عمر البشیر اسلامگرا علیه مردم غیر مسلمان در جنوب آن کشور جنایت می کند بیش از دومیلیون نفر آواره و دهها هزار تن قربانی شده اند، باز هم سازمان ملل برای توقف آن جنایات کاری نتوانسته بکند، بنابراین جناب رجوی لا اقل خوب است از حوادث چند ماه گذشته درس بگیرد و بی جهت به پشتوانه حمایت دیپلماتیک دلخوش نکند و باز هم با ارزیابیهای غلط دست به ماجرا جویی مصیبت بار مثل مساله «ایستادگی تا پای جان» در ممانعت از ورد نیروهای عراقی به اشرف، نزند. کاری که گرایش به ارتکاب به آن در همین بیانیه هم دیده می شود. آقای رجوی به اشتباه خود را در موقعیت یک رئیس دولت می بینید (آن دنگ و فنگ و تشریفات طراز دولتی مورد علاقه بسیار رهبری مجاهدین، برای یک گروه اپوزیسیون در حال مبارزه هم خود مؤید این اشتباه است) و از موضع یک رئیس دولت ادعاهایی می کند که در عمل نتیجه اش را دیده ایم. من نمی دانم که مساله دارائیهای مجاهدین می تواند از کانال دیوان لاهه بگذرد یا از آنجا که دیوان دواری لاهه برای حل اختلاف بین دولتهاست، عراق ممکن است به این مساله تن ندهد و مساله اقامه دعوای یک گروه پناهنده در خاک خودش را تنها قابل مطرح شدن در دادگستری عراق بداند. می دانیم که پیروزی بزرگ دکتر مصدق در دیوان داوری لاهه بر دولت استعماری انگلیس، در پذیراندن عدم صلاحیت این دادگاه به رسیدگی شکایت انگلیس با این استدال بود که ایران با دولت انگلیس قراردادی نبسته که انگلیس طرف دعوا باشد بلکه طرف دعوا یک شرکت تجارتی است و مصدق بزرگ خود در گزارش به مجلس در 20 تیر 1320یاد آور شد که « ما طبق اصل حاکمیت ملی گفته بودیم فلان بازرگان چون مانع استقلال سیاسی و اقتصادی ماست بساط خود را برچیند و کشور ما را ترک کند. اگر در نتیجه این تصمیم خساراتی هم به او وارد شود تعهد می کنیم که از روی انصاف رسیدکی نمائیم و بپردازیم»(**). من فقط این نکته را خواستم یاد آوری بکنم. البته مساله حقوقی و تخصصی است و من در این زمینه اطلاعات چندانی ندارم. به هر حال به نظر من مهمترین مساله خروج مجاهدین از عراق است. آقای رجوی اگر فکر می کند با وقت کشی، انشاء الله! تشکیل جبهه ملی توسط مطلک و علاوی و دیگران در عراق و تظاهرات در شهرها در ایران دست به دست هم داده و در این دوسال(تاپان 2011)، برای ایشان فرصتی طلایی برای «بردن رئیس جمهور» به ایران و رفتن با دنگ و فنگ به ایران خواهد آفرید، در اشتباه محض است. عراق نه برای مجاهدین جای مناسب و امنی خواهد بود، نه ماندنشان در آنجا هیچ خیری به نفع مردم و اعتلای مبارزه مردم خواهد داشت، همانطور که بیست سال اقامت بعد از آتش بس نداشت و بالاخره دیدیم که «طلسم اختناق» سر تقلب انتخاباتی شکست و عنصر اجتماعی با جنبش سبز و شعار یا حسین- میرحسین به میدان آمد و اکنون هم شعار جمهوری ایرانی می دهد.
به نظر من کاری که آقای رجوی می تواند بکند و نیازی هم به منتظر شدن «تافرجام نهایی» - که طبعا اراده آمریکا تعیین کننده آن است- نیست، این است که محض رضای خدا از خر شیطان یکدندگی و خودپرستی پایین بیاید و واقع بینی اختیار کند. با یک بازنگری در برنامه شورا آن را بهم بریزد و دست از این رئیس جمهور تعیین کردن و نخست وزیر تعیین کردن برای دوره گذار که منوط به سرنگونی رژیم است و دیگر ایشان مطلقا آن نقشی را که برای خودشان در سرنگونی کوتاه مدت (حداکثر سه سال بعد از 30 خرداد1360 و با مبارزه مسلحانه)، در نظر گرفته بودند ندارند، بردارند. این خوشایند افکار عمومی نیست و مساله را به دعوا سر لحاف ملا تبدیل کرده است. دیگر این که از تغییرات لازم در این زمینه این است که مسئول شورا انتخابی تعیین شود و مثلا برای 2 سال و آقای رجوی مدتی کمتر در صحنه ظاهر شوند. ایشان سه سال خبر و «علائم حیات» از خودشان نفرستادند. هیچ اتفاق ناگواری نیفتاد. بهتر است مدتی در طی روابط جدیدی که باید با ملاء ایرانی و افکار عمومی برقرار شود، مسئولیت شورا یکی از چهره های اهل قلم شورایی عهده دار شود. مریم می تواند به عنوان کاندیدای شورا و مجاهدین برای ریاست جمهوری بعد از سرنگونی رژیم باقی بماند و با اصلاح بدعت غلطی که اقای رجوی در انقلاب ایدئولوژیک گذاشت، ایشان به اسم خودش برگردد و هم چنان که درعرف ایرانی است، به اسم خودش در صحنه حضور پیدا کند. حافظ بزرگ فرموده است: «عیب می جمله بگفتی هنرش نیز بگو، نفی حکمت مکن از بهر دل عامی چند» و آن هنر این که بعد از انتخاب مریم به عنوان رئیس جمهور دوره گذار و آمدنش به به فرانسه، ابتکارات خوبی انجام داد و ایرانیان هم استقبال خیلی خوبی کردند، از جمله برگزاری جشنهای نوروزی بود که به دعوت «جامعه متخصصان و فارغ التحصیلان» هوادار شورای ملی مقاومت در شهرهای مختلف اروپا و نیز در آمریکا و کانادا برگزار شد. اما متاسفانه این سیاست گشایشی برای تماس با ایرانیان خیلی زود کنار گذاشته شد. باید سیاست گشایش به سوی ایرانیان و کنار گذاشتن تبلیغات تزریقی برای تبلیغ ایدئولوژی پیش گرفته شود. رهبری مجاهدین اگر نخواهد خود را از تناقض چسبیدن به ایدئولوژی و در همان حال ادعای جدایی دین از دولت خلاص کند، بیشتر از این که تا کنون ضرر کرده ضرر خواهد کرد من در این باره بیشتر از این وارد بحث نمی شود.  آن چه گفتم از روی حسن نیّت بود و حالا هرکس را خوش نمی آید نیاید. فقط این را اضافه کنم که از نظر من مساله رویدادهای 6 و7 مرداد اشرف و پیامدهای آن موضوعی است با پرونده کشوده. آن رویداد از نطر من اجتناب پذیر بود و ایستادگی در برابر استقرار نیروهای عراقی در اشرف کار غلطی بود که من مسئولیت آن را به عهده آقای رجوی می دانم.

 :منابع
**گزارش به مجلس شورای ملی 20 تیرماه 1330 – گاهنامه آزادی وابسته به جهبه دموکراتیک ملی ایران دوره دوم شماره 24 و25 صفحه 75
لینک پیام مسعود رجوی:
http://www.mojahedin.org/pages/detailsNews.aspx?newsid=48796
پ-16 ابان 1388-7 نوامبر2009