samedi, août 29, 2009

اطلاعیه «اعتصاب غذا کنندگان در اشرف» و نکاتی برای یاد آوری و تاکید دوباره











اطلاعیه «اعتصاب غذا کنندگان در اشرف» و نکاتی برای یاد آوری و تاکید دوباره



در اطلاعیه یی که تحت عنوان «اطلاعيه مجاهدان اعتصاب غذا كننده در اشرف» در سایتهای وابسته به مجاهدین خلق از جمله سایت همبستگی ملی انتشار یافت، ضمن یاد آوری حمایتهای هموطنان در داخل و خارج از خواستهای اعتصاب غذا کنندگان و این که حامیان مجاهدین مستقر در اشرف، به علت جنایات و کشتار نیروهای درنده عراقی و شرایط دشوار اقلیمی به ویژه گرمای شدید منطقه و محدودیت امکانات، از آنان خواسته اند که اعتصاب غذا را متوقف کنند و آن را به حامیان مجاهدان در کشورهای خارج [که همراه با مجاهدین دست به اعتصاب غذا زده اند] واگذار کنند، تاکیده شده که « ما مي گوييم نه خون ما از 120 هزار شهيد راه آزادي و به ويژه شهيدان قتل عام، رنگين تر و نه جان و سلامتي ما از خواهران و برادرانمان كه در اقصي نقاط جهان دست به اعتصاب غذا زده اند مهمتر و اولي تر است و چه افتخار و سعادتي از اين بالاتر كه در راه اعاده حقوق خلق در زنجيرمان، به كاروان بي پايان جاوادنه فروغهاي آزادي بپيونديم. در شرايط كنوني اين اعتصاب سلاح ما و تنها سلاح ما براي پيشگيري از تجديد همان حمله و كشتار و براي در هم شكستن توطئه هاي دار و دسته خامنه اي است كه در واپسين مرحله حيات از هيچ خباثت و جنايتي فروگذار نمي كنند». اولا تا آنجا که نوشته های مربوط به این مساله را خوانده ام، کسانی که خواهان قطع اعتصاب غذا در اشرف شده بودند، نگفته بودند که این مساله را به حامیان مجاهدین واگذر کنید، در خواست قطع اعتصاب غذا در اشرف به خاطر مجموعه شرایط آنجا از جمله کمبود امکانات زیستی و پزشکی و درجه گرمای بشدت بالای محل دلیل آن بود. در خارج از عراق طبعا اگر کسی در اعتصاب غذا با وضع خطرناکی رو به رو شود، با یک تلفن کردن به اورژانس به فاصله کمی به بیمارستان انتقال می یابد. اما در اشرف که این گونه نیست. به علاوه با پذیرش این که درخواستهای اعلام شده با اعتصاب غذا عملی نیست، و تغییر سیاست از ماندن در اشرف به خروج از عراق، طبعا اعتصاب غذا در خارج می توانست سیاست احتمالا مؤثری باشد. اما در مورد تاکیدی که بر اعتصاب غذا به عنوان سلاح و آمادگی برای از جان گذشتن و «به جاودانه فروغها پیوستن» شده است باید یاد آور شد که، این درست است که در مبارزه یی انقلابی، مبارزان انقلابی مرگ را به تسلیم ترجیح بدهند، اما مساله بر سر شرایط و اهداف است و این که آیا مجاهدان ساکن اشرف جز همین راهی که انتخاب کرده اند، راه شرافتمدانه و منطقی و قابل پذیرش برای افکار عمومی ندارند؟ این که گفته اند «اعتصاب غذا سلاح ما است» از نظر من این سلاح با توجه به هدف اعتصاب غذا که روشن است از سوی رهبری مجاهدین تعیین شده است یعنی ماندن در اشرف و در اختیار داشتن آن (حالا گیریم تحت نظارت بین المللی) مثل آن است که دشنه ای را روی قلب خود گذاشته باشند و با فشاری که روی آن می آورند به کندی و اندک اندک آن را در قلب خود فرو کنند، طرف مقابل هم همین را می خواهد و کافیست که به قول فرانسوی های « به زمان زمان بدهد»، اگر این وضع دو سه ماه ادامه یابد، در 30 مهر، در سالگرد« انتخاب خواهر مریم به ریاست جمهوری» که 8-7 سال برای آن جشنهای ورزشی برگزار شد، «اشرفیها» در چه وضع وشرایطی خواهند بود؟ من در رشته روابط بین المللی درس نحوانده ام، اما بیش از 35 سال توجه به رویدادهای سیاسی مربوط به ایران در صحنه بین المللی و سایر رویدادهای جهان برای آدمی که می خواهد چیزی هم از زندگی و آن چه در پیرامونش می گذرد بیاموزد، این اندازه زمینه ذهنی و اطلاعات ایجاد می کند که در مورد مسائل مختلف سطحی نگر نباشد یا بنا بر میل و خواست خود مسائل را ارزیابی نکند. من در مطلبی که با عنوان کالبد شکافی یک فاجعه در مورد حمله مزدوران وحشی عراقی به اشرف در 12 مرداد * نوشتم، با توجه به پیام 7 مرداد آقای رجوی «رهبر مقاومت »، یاد آور شده بودم که «شروطی که آقای رجوی گذاشته است از جمله عهده دار شدن محافظت اشرف توسط نیروهای آمریکایی، مساله یی نیست که بشود در مور عملی شدنش شانسی دید و به هر حال درخواستهای مطرح شده چیزی نیست که در عرض یک یا دو هفته عملی شود» و اعتصاب غذای مجاهدین در اشرف را اقدامی نادرست و با خطر فراوان جانی برای مجاهدین دانسته و خواهان آن شده بودم که اقای مسعود و خانم مریم رجوی به مجاهدین ساکن اشرف، دستور پایان دادن به اعتصاب غذا بدهند و مسعود و مریم رجوی را مسئول هر اتفاق ناگوار احتمالی ناشی از اعتصاب غذا دانسته بودم و بازهم بر این امر تاکید می کنم، به ویژه اکنون که آمریکا جواب صریح خود را که رد قبول محافظت اشرف است، داده است. این مساله را جف مورِل منشي مطبوعاتي پنتاگون در 21 مرداد در کنفرانس مطبوعاتی اعلام کرد و سایت همبستگی ملی متعلق به مجاهدین که اظهارات او را درج کرده بود چنین نوشت «جف مورِل منشي مطبوعاتي پنتاگون گفت وزارت دفاع تحت پيمان امنيتي كه واشينگتن با بغداد در اواخر 2008 به آن رسيد[ به آن دست یافت]، اختياري براي بدست گرفتن كنترل كمپ اشرف ندارد. اما ما به خاطرنشان كردن التزامات بين المللي دولت عراق مبني بر رفتار هر چه انساني تر با كسانيكه كماكان در اين كمپ اقامت دارند ادامه مي دهيم». مساله تعیین نیرویحفاظت بین المللی برای اشرف هم به مراتب از مساله بازگشت حافظت به نیروهای آمریکایی غیر قابل دسترسی تر است. چرا که در این مورد یک توافق بین المللی لازم است در حالی که مساله مجاهدین در عراق یک مساله قومی و دائمی محلی نیست که از این بابت برای ساکنان اشرف حق آب وگل غیر قابل صرفنظر کردنی ایجاد کند و جامعه بین المللی به لحاظ اهمیت موضوع برای آن دنبال ایجاد نیروی محافظت باشد. مجاهدین در آنجا یک گروه خارجی هستند و در شکل قانونی و حقوقی آن، حتی پناهنده سیاسی با نرم ها و معبارهای شناخته شده در حق پناهندگی نبوده اند. هیچ کنوانسیون و معاهده و توافق بین المللی به گروهی پناهنده در یک کشور اجازه داشتن ارتش و سلاح و توپ و تانگ با هدف بر اندازی رژیم کشور همسایه پذیرنده را نمی دهد. یکبار هم قبلا یاد آور شده ام پناهندگی یک حق فردی است و به شکل جمعی برای فلان حزب و گروه داده نمی شود. اگر «رهبر مقاومت» که حقوق دان هم کم در اختیار ندارد، خلاف این را اطلاع دارند خوب است امر بفرمایند، در مطلب ومقاله هایی در سایتهای خوشان منتشر کنند که خدمتی آموزشی و سیاسی است و ما هم چیزی یاد می گیریم و سپاسگزارشان خواهیم بود.حالا«صاحبخانه» جدید، دیگر نمی خواهد این گروه خارجی را در خانه خود داشته باشد و این مساله هم راهی جز خروج مجاهدین از عراق ندارد و تا آنجا که به مبارزه با رژیم بر می گردد، اصولا دیگر مجاهدین کاری در عراق ندارند.این وضع 7 سال گذشته بوده است و حالا با این حرکتهای جدید در داخل کشور،حضورشان در عراق دیگر بی مصرف تر و ناموجه تر از ان است که احتیاج به شرح و تفصیل داشته باشد.
تاکید می کنم که مسئولیت جناب مسعود رجوی را که در اطلاعیه یی که یک روز بعد از حمله عراقیها به اشرف صادر کرد با در خواست حمایت از «هموطنان در سراسرجهان برای شتافتن به حمایت از اعتصاب و در خواست مجاهدان اشرف»** این خواستها را فورموله کرده بود، و در آن خواهان عهده دار شدن حفاظت اشرف توسط نیروهای آمریکایی شده بود، بسیار سنگین می دانم. تردید ندارم که خط اعتصاب غذا را خود او تعیین کرده و دستورش را داده است هم چنانکه خط ایستادگی تاپان جان در برابر یورش ماموران درنده خویی عراق برای وردو به اشرف و خوابیدن در برابر خودروها را. این خط را او در پایان پیامش در اسفند10 ماه سال گذشته، که با عنوان پیام به ولی فقیه ارتجاع در واکنشی به اظهارات خامنه ای در دیدار با جلال طالبان رئیس جمهوری عراق فرستاد، مورد تاکید قرار داده بود:« از اين رو گفته ايم و باز هم تكرار ميكنيم كه بغايت استقبال مي كنيم كه عراق كشور قانون و دموكراسي و داراي حاكميت بالاستقلال و به قول خودشان داراي سيادت- "ذات السياده"- باشد. اما اگر رژيم آخوندي بخواهد اين سيادت را سرقت كند و خط خودش را پيش ببرد و قوانين بين المللي را زيرپا بگذارد، يعني همان چيزهايي را نقض كند كه جامعهُ بين المللي و دولت آمريكا و كاخ سفيد و سفارت آمريكا و پارلمان اروپا و اكثريت پارلمانهاي كشورهاي اروپايي آن را در مورد حقوق ساكنان اشرف مورد تأكيد قرار داده اند، آن وقت تا پاي جان مي ايستيم ». یورش عراقیها 12 نفر کشته و بیش از 500 تن مجروح به جای گذاسته است. آن گونه که از اظهارات مجاهدان مستقر در اشرف در یک ویدئوکلیپ می شود فمهید***، تعداد زیادی از آنان زیر چرخ خود روها و یا به خاطر برخورد لودر با آنها مجروح شده اند. مسعود رجوی با محاسبات غلط ناشی از خودبزرگ بینهای خود، مجاهدین را بار ها به ورطه های خونین و پر رنج و بی ثمری انداخته است. او برای خود خواهی ها و خود محور بینهای خود استنادات ایدئولوژیک از رفتار و گفتار این یا آن امام را هم در آستین دارد: « اگر کوهها از جای خود بجنبند، من از جای خود نخواهم جنبید». اما انگیزه یی که پشت این رجز خوانی قرار دارد این است که ایشان از مساله رهبر بودن و انحصار قدرت در دست خویش، نمی خواهد کوتاه بیاید! نشانه های این گرایش را به کرات می توان در تحلیل ها و تبلیغات ربع قرن گذشته مجاهدین دید:رهبری انقلاب سال 57 توسط خمینی «غصب شد» یعنی در اصل حق ایشان بود. مساله عدم موفقیت مبارزات مردم برای دموکراسی از زمان مشروطه به بعد، نداشتن رهبری ذیصلاح بوده است و این رهبر ذیصلاح هم ایشان بودند که با انقلاب ایدئولوژیک کشف و به عنوان « رهبری انقلاب نوین مردم ایران» معرفی شدند و هرکس جرأت کرد انتقادی بکند، روش برچسب زدن و مرعوب کردن روش یگانه یی برای کوبیدن منکران این رهبری ذیصلاح شد. «یا همه چیز یا هیچ»! این است خط رهبر معظم ما و در این راه ایشان از جای خود نخواهد جنبید،« یا بزرگی و عز و نعمت و جاه» یا «چون ریشه من کنده شد از باغ و بخشکید/ در صفحه ایام نه گل باد و نه گلزار». آن سه هزار و پانصد نفر گلادیاتورهای هستند که تنها در پیروی از اوامر و تحقق و منویات رهبر، بود و نبودشان معنی پیدا می کند و الا همینطوری زنده بودن و زنده ماندنشان نه تنها اصلا ارزش فکردن ندارد، بلکه می تواند با زبان درازی و انتقادات احتمالی آنها زیانبار هم باشد. ایشان 28 سال پیش در حالی که جوخه های اعدام آخوندی دسته دسته جوانان و نوجوانان دختر و پسر هوادار مجاهدین ( و البته سایر گروههای سیاسی) را درو می کرد و خانواده ها دغدار می شدند و در حالی که هنوز یک سال هم از شهادت موسی و اشرف نگذشته بود، در خارج کشور داماد شدند و با دختری ده پانزده سال جوان تر از خود به حجله رفتنند و از این بابت منّتی هم بر سر تاریخ و خلق قهرمان گذاشتند و در ایران کسانی چون من که از مجاهدین دفاع می کردند و رژیم را مسبب پیش آمدن آن شرایط می دانستند، در مورد انتقاداتی که از این اقدام می شد، جوابی نداشتند بدهند. روزی در همان ایام خانم تحصلیکرده و نمازخوانی که همسر یکی از بستگان من بود و به مناسبت تولد اولین فرزندشان به دیدارش رفته بودم، او که تاجری سرشناس که از دوستان بسیار صمیمی و قدیمی پدرش به جرم حمایت از مجاهدین و کمک به آنها دستگیر و بعد از شکنجه اعدام شده بود، بعد از پذیرایی معمول، به من گفت «خب این چه کاری بود که اینها کردند؟ اینجا جنگ راه می اندازد وبچه های مردم را به کشتن می دهند و جوانها دارند دسته دسته شکنجه و اعدام می شوند، آنوقت خودشان فرار می کنند و میروند وهنوز خون اشرف خشک نشده جشن عروسی برگزار می کنند». من با چند دقیقه ای بحث با آن خانم موفق شدم او را قانع کنم که رفتن به خارج کشور اگر تنها به قصد فرار و نیفتادن به چنگ رژیم بود، به روشهای گوناگون برای آدمی مثل مسعود رجوی امکانپذیر بود، همانگونه خیلیها که توانسته اند از کشور خارج شوند و لزومی نداشت که یکی برای اینکار «فرو رفتن در لانه زنبور» را انتخاب کند و با آن برنامه خطرناک از پایگاه یکم شکاری به خارج بگریزد. پس رفتن به خارج رهبر مجاهدین فرار نبود. اما برای قانع کردن او در مورد آن ازدواج نابهنگام دیدم که توسل به این استدلال را که خب بالاخره در همان شرایط با وجود جنگ و آن اوضاع، ازدواج کردن و جشن عروسی توسط مردم متوقف نشده ، خودم قبول ندارم، و جواب درستی نیست و تنها جواب مناسب را این دیدم که بگویم خب بالاخراه انسان جایز الاخطاست:« دردا که طبیب صبر می فرماید/ وین نفس حریص را شکر می باید». انحصار طلبی و جنگ با رژیم را خصوصی و شخصی کردن هم از ویژگی رهبر ماست. حدود ده- یازده سال پیش، سالی قبل از ماجرای یازده سپتامبر که عملیات خمپاره زدن به مراکز استقرار نیروهای نظامی و برخی نهادهای رژیم توسط مجاهدین صورت می گرفت در اطلاعیه های که می داند یک یاد آوری مبنی بر گرفتن انتقام شهدای فلان عملیات مجاهدین در آن بود که طبعا هدفی جز «قدرت نمایی» نظامی نداشت بدون این که نوابغ خط دهنده این روش توجه داشته باشند که اولا در تعادل قوای نظامی حریف رژیم نخواهند شد و از این بابت در ترازوی تعادل قوا، کفه یی که متعلق به نیروهای ایشان است، خیالی بالاست! دیگر این که به لحاظ تاثیر گذاری در توده ها و افکار عمومی هم این گونه عملیات نمی تواند برای مردم برانگیزاننده باشد و دایره تاثیر آن بسیار محدود خواهد بود. تاثیر آن در تشدید تضادهای دو جناح هم طبعا در واکنش به این گونه عملیات، وحدتشان در سرکوب کردن مجاهدین بود، مثل همیشه. رویداد خیلی درس آموز از این روش- که البته مجاهدین از آن درسی نگرفتند- این بود که در آن ایام جناح هار رژیم در یک اقدام خود سرانه اقدام به دستگیری چند تن از ملی- مذهبی ها کرده بود که آقای صدرحاج سید جوادی، پدر خانم شهرزاد صدر حاج سید جوادی (نویسنده نامه سرگشاده یا مقاله «عموجان فرومایه» منتشره شده در نشریه مجاهد،خطاب به علی اصعر حاج سید جوادی عموی خود) هم در بین آنها بود. مجاهدین در عملیاتی، دادستانی انقلاب اسلامی در تهران را مورد تهاجم با آر پی جی قرار دادند و بعد در اطلاعیه یی که دادند یاد آورشدند که این عملیات واکنشی بود به دستگیری پدر خانم شهرزاد صدر حاج سید جوادی رئیس دفتر رئیس جمهور برگزیده مقاومت. واکنش بلا فاصله رژیم به این اقدام شلیک هفتاد موشک به پایگاههای مجاهدین در خاک عراق بود. هیچ واکنش بین المللی قابل اعتنایی به این اقدام رژیم نشان داده نشد(انتقادی از سوی روسیه به خاطر موشک انداز به خاک عراق به عمل آمد) . آن روزها هم مثل این روزها که رهبری مجاهدین و «رئیس جمهور برگزیده مقاومت» خیلی به «محافظت» شده بودن خود توسط آمریکا بعد از اشغال عراق، تاکید می کنند، در اطلاعیه ها و در تبلیغات، دائم یاد آوری می کردند که این حمله رژیم به مناطق پرواز ممنوع صورت گرفته است. آمریکا بعد از ماجرای کویت مناطقی را در شمالی و جنوب عراق مناطق پرواز ممنوع برای هواپیماها و هلی کوپترهای عراقی اعلام کرده بود . لازم به توضیح نیست که پرواز و عبور هواپیما ها و هر وسیله پرنده، در آسمان کشوری نیاز به اجازه آن کشور دارد و بنابر این پرواز در مناطق پرواز ممنوع عراق تنها با اجازه آمریکا که حفاظت آن را به عهده داشت ممکن بود و تجاوز به آن هم طبعا از سوی آمریکا پاسخ داده شده می شد. اما داد و قالهای تبلیغاتی ساده اندیشانه و خود «مهم » بینانه آن روزهای مجاهدین با هدف برانگیختن و اکنشی از سوی آمریکا علیه رژیم، هیچ نتیجه یی نداشت و در داخل ایران هم هیچ واکنش خود به خودی و اعتراضی به این مساله دیده نشد. از نظر نگارنده البته تعجبی هم نداشت. رهبری مجاهدین با خود محوربینی و خود پسندی کم نظیر سیاستهایش را همیشه در ارتباط با بالائیها تنظیم کرده و مردم ایران و افکار عمومی را بعد از «انقلاب ایدئولوژیک» و تبدیل سازمان مجاهدین به یک فرقه مذهبی به دو «امام» یکی مذکر و یکی مؤنث- مسعود رجوی و بانو- دیگر اصلا به حساب نمی آورد. این به حساب نیاوردن مردم که به روشنی مهر تابان (منظورم خورشید تابان است) در شعار ایران رجوی- رجوی ایران، «سمبلیزه» شده است و غرق شدن در عوالم فرقه یی را هم در تبدیل کردن خواننده بزرگ و محبوب مردم ایران خانم مرضیه به « مؤذن ویژه» و خواندن اذانی ویژه توسط او که در آن «سیدﺓ النساء العالمین» مورد تجلیل و تکریم واقع شده است (مریم تجلی آن بود) و تخریب تأسفبار تصویر بی همتای او(مرضیه) در خاطره ها، می توان دید.
اکنون مساله این است که اولا این اعتصاب غذا خط غلطی از سوی رهبری مجاهدین، برای تحقق هدفی (در اختیار داشتن اشرف) است که به لحاظ حقوقی شانسی برای حمایت ندارد و به فرض هم اگر این خواست عملی شد، هیچ نقشی در تاثیر گذاری در ارتقاء موقعیت رهبری مجاهدین در هدایت مبارزات مردم علیه این رژیم نخواهد داشت هم چنانکه این اقامت طولانی 20 ساله بعد از آتش بس نداشته است. جناب مسعود رجوی مثل این که فراموش کرده است ایشان هم آدمی است مثل آدمهای دیگر و عمرشان نا محدود نیست و امید واهی به سرنگونی قریب الوقوع رژیم بستن این که «استارت سرنگونی زده شده» و بر اساس آن لحن آمرانه گرفتن، از دست دادن فرصت است. ثانیا در شرایط کنونی، همین فردا هم اگر این رژیم با مبارزات در حال جوش و خروش مردم- که ایشان و تشکلهای آنکادر شده تحت اقتدار ایشان نقشی در آن ندارند-، سرنگون شود، اولا معلوم نیست که شرایط برای بازگشت ایشان به داخل کشور بلافاصله مناسب باشد، ثانیا آن چه من شخصا هیچ تردیدی در آن ندارم این است که ایشان دیگر به هیچوجه موقعیتی را که در آستانه سال 1360 در ایران داشتند، به دست نخواهند آورد. چرا؟ چون درسیاست همه تاریخ مصرف دارند و دیگر تاریخ مصرف کسانی که بعد از این همه سال و این همه تحول در جامعه ایران، هنوز در رویایِ  استقرار جمهوری اسلامی (با دسته دموکراتیک) و دولتی که 28 سال پیش خودشان برای خودشان برای چشم انداز سرنگونی کوتاه مدت رژیم تعیین کرده بودند ،گذشته است. مریدان و مقلدان و هم پیمانان مطیع رهبری مجاهدین، هر اندازه که می خواهند به این «رعیت» زبان دراز فحش بدهند و بد وبیراه بگویند و «ابراز انزجار» بکنند و اگر جناب رجوی هم مالک الرقاب ایران شد، ما را به جمع «رعایا» راه ندهد، اما زحمتی هم بکشند- به ویژه آنها که خیلی کتاب خوانده و اهل تحلیل و ترجمه هستند- با تحلیل و دلیل و منطق، ارزیابیهای این نوشته را رد بکنند. مطمئن باشند که دل ما را شاد خواهند کرد. خوب است به این نکات کسانی هم که فراخوان حمایت از مجاهدین دادن و امضاء جمع کردن بیشتر یک نوع «مارکتینگ» برای خودشان است، توجه بفرمایند.
در پایان باز هم تاکید می کنم اعتصاب غذای مجاهدین ساکن اشرف که مطالب متعددی از سوی افراد مختلف از اوپوزیسیون و با حسن نیت و از روی دلسوزی نسبت به آنان ، در لزوم توقف آن نوشته شده است، روش و خط غلطی است و هیچ تاثیری به عنوان«حماسه» در افکار عمومی نخواهد داشت و تنها باعث تاسف و تآثر مردم خواهد شد. آقای مسعود رجوی باید علنا دستور توقف این اعتصاب غذا را بدهد و در خواست خروج از عراق و پناهندگی مجاهدین در کشورهای اروپایی و سایر کشورهای مناسب(کانادا، آمریکا...) را اعلام کند. این عبارت « تاتعیین تکلیف قطعی» در پیامهای اخیر دستگاه رهبری محاهدین معلوم نیست چه خواستی را دنبال می کند. قبلا در پی تحصن چند ماهه در ژنو، براساس شنیده، ها کمیساریای عالی پناهندگی به مسولان مجاهدین اعلام کرده بود که امکان دادن پناهندگی به مجاهدین مستقر در عراق در کشورهای دیگر هست، اما رهبران تصیمم گیرنده این پیشنهاد را رد کرده بودند و هم چنان بر مساله حفاظت از مجاهدین در اشرف و«اذعان کردن عراق به حقوق مجاهدین» پافشاری کرده بودند. در هر حال آقای مسعود رجوی مسئول درجه اول عواقب این اعتصاب غذای محکوم به شکست است،شکست در باز گرداندن حفاظت اشرف به آمریکائیها و خروج نیروهای عراقی از اشرف.  


:منابع و توضیحات
http://iradj-shokri.blogspot.com/2009/08/6.html
*
** «از هموطنانمان در سراسر جهان مى‌خواهم به حمايت از اعتصاب و درخواست مجاهدان اشرف بشتابند: 1-خروج نيروهاى عراقى از اشرف. 2-به عهده گرفتن حفاظت اشرف از سوى نيروهاى آمريكايى كه به خلع سلاح و امضاى موافقتنامه با يكايك ساكنان اشرف در مورد حفاظت از آنها تا تعيين تكليف نهايى مبادرت كردهاند. 3-حضور وكلا و سازمانهاى بين‌المللى مدافع حقوق بشر در اشرف كه 7ماه است از آن ممنوع شده اند. 4- حضور نماينده شوراى امنيت ملل متحد يا دبيركل در اشرف براى گفتگو درباره تعيين تكليف نهايى. 5-تن دادن دولت عراق به قطعنامه 24آوريل پارلمان اروپا درباره وضعيت انسانى ساكنان اشرف. 6-محاكمه و مجازات آمران و عاملان حمله ها و كشتار وحشيانه در اشرف در دادگاه بين المللى به جرم جنايت عليه بشريت»
*** در لینک زیر با کلیک کردن روی «ترانه مصور چهارشنبه خونین» اظهارات شاهدان حمله را می شود دید و شنید.
http://www.mojahedin.org/pages/editorySubjectList.aspx?cat=anthemsashraf
پ-7 شهریور 1388- 29 اوت 2009

مهدی یراحی؛ روسری تو در بیار موهاتو واز کن

   مهدی یراحی؛ روسری تو در بیا موها تو واز کن