vendredi, mai 29, 2009

شاهد دیگری بر غلط بودن سیاست ماندن در عراق

ایرج شکری
شاهد دیگری بر غلط بودن سیاست ماندن در عراق
سایت همبستگی متعلق به مجاهدین خلق،روز 8 خرداد برابر 29 مه 2009 گزارش داد که صبح دیروز 7 خرداد پلیس عراق بدون اطلاع قبلی وارد اشرف شده است و در پی آن خانم مریم رجوید در نامه برای رئیس جمهور آمریکا و دبیرکل سازمان ملل متحد، ضمن یاد آوری مواردی از حمایتهای بین المللی در حفظ حقوق مجاهدین، باز هم تاکید کرده است که این اقدام می تواند یک فاجعه انسانی برای ساکنان اشرف در پی داشته باشد. البته ایشان هم هنوز با همه این رویدادها و وخیم تر شدن روز افزون شرایط مجاهدین و بالا بودن دست رژیم در پیش بردن منافعش در عراق- با توجه به ترکیب کنونی نظام سیاسی مستقر در عراق و دوستی ریشه دار که با دستگاه حاکمیت عراق دارد-، باز هم در عوالم« بزرگان» سیر می کند و در نامه های ارسالی نوشته است که عراق به هیچ یک از حقوق بنیادین مجاهدین «اذعان» نکرده، این هم یعنی هنوز از موضع بالا و آمرانه و طلبکارانه با دولتی حرف زدن که اصلا اقامت مجاهدین در عراق را به زیان منافع خودش و سبب تشنج در روابطش با رژیم ایران می داند. گویی اینان هنوز از رویای دوران رژیم صدام حسین نتوانسته اند خارج شوند. و گمان می کنند که در آن کشور «صاحب حق آب و گل اند». این تکبر و نوک دماغ خود را دیدن پیامد های تحقیر کننده یی برای مجاهدین داشته که تازه ترین آن ممنوعیتهایی بود که دولت عراق برای مجاهدین مستقر در اشرف تعیین کرد که ممنوع بودن پوشیدن لباس نظامی و راه انداخته رژه در اشرف از جمله انها بود. چند ماه پیش (دوم ژانویه) مطلبی در واکنش به یک پیام جناب مسعود رجوی که باز هم از اوهام و رویا بر آمده بود و خبر از ممکن شدن غیر ممکن می داد ( گویی اشرف به عنوان منتطقه یی خود مختار به محاهدین واگذار شده است، و ایشان بازهم منتقدان خود و سیاستها و ارزیابیهای غلطش را مورد تحقیر قرار داده بود)، نوشتم که فکر می کنم الان جا دارد که هم به آن پیام مسعود رجوی و هم به واکنش و انتقاد من به آن، نظری دوباره افکنده شود. لینک خبر مربوط به ورود پلیس به اشرف و اطلاعیه مریم رجوی هم در زیر ذکر شده است. همچنین چندی پیش هم در مطلب دیگری به عنوان در خواستی برای مساله یی انسانی سیاستهای رهبری مجاهدین و به وپژه سیاست ماندن در عراق را مورد نقد و انتقاد قرار داده بودم که لینک آن هم در زیر آمده است


:خبر ورود پلیس به اشرف



:در خواستی برای مساله یی انسانی



ایرج شکری
.غیر ممکن ممکن شد هورا

غیر ممکن ممکن شد؛ اشرف به عنوان منطقه خود مختار تحویل رهبری محاهدین داده شد و آرم رسمی شهر هم به فوریت طرح و تعیین شده است . هورا. برای اطلاع بیشتر به پیام تبریک آقای رجوی به مناسبت اظهارات سفیر آمریکا بعد از چند ماه تحصن خانواده و هوادران مجاهدین، در این زمنیه که عراق به آمریکا تضمین داده است مجاهدین به ایران اخراج نخواهند شد مراجعه بکنید(که هیچ اشاره یی در متن پیام به آن نشده و این از شعبده بازیهای نازل و بدون هیج تاثیر نمایشی و ته کشیدن هنر پیام دهنده به خاطر واقعیتهای غیر قابل پنهان کردنی است). اگر چیزی دستیگرتان نشد و نفهمیدید که این غیر ممکن ممکن شده چه چیز است و این آرم کنار آن پیام چه مناسبتی دارد اشکال از فهم شما نیست چون ایشان عادت کرده اند که تحلیلها و ارزیابیهاشان را براساس میل مبارک تنظیم کنند و کاری به واقعیت ندارند کسی هم حق پرسش ندارد و نظرات ایشان باید«به اتفاق آراء» تایید شود. اگر یکی مثل من هم سمج از آب در آمد و شک کرد و پرسش کرد، بکار گرفتن ننه من غریبم بازی و شانتاژ و ارعاب و اهانت روش معمول است و این که «سنگ را به جای سر ظالم به سر مظلوم می کوبند و ...»من عجالتان نمی خواهم به نقد مفصل این موضعگیری «رهبر مقاومت و فرمانده کل ارتش آزادیبخش» بپردازم. اما به نکته یی می خواهم اندکی بپردازم و تذکر دهم و آن این که آنجا که گفته اند« سفلگان و دريوزگان بارگاه ولايت كه در برابر غداران و جباران جز تسليم نياموخته اند، زانو زدند. با زبانهاي گنديده و مسموم و با سوداهاي شوم براي اشرفيان، به مجاهدان آزادي تاختند. به جاي جلاد، بي دنده و ترمز قرباني را هدف قراردادند و به جاي ظالم، سنگ را به مظلوم زدند. بگذار در ساحل امن، در هاون رژيم آب بكوبند تا در هزار توي خفت و ذلت و در عقده هاي فرومايگي و حقارت، بپوسند». در عمل به تجربه می توان مشاهده کرد که عقده حقارت با واکنشهای شدید خود بزرگ بینی همراه است و اگر با این معیار بخواهیم دارندگان عقده حقارت را با هم مقایسه کنیم، طبعا بین کسی که سه دهه رویدادهای سیاسی ایران و مسائل مربوطه مبارزات مردم ایران را دنبال می کرده است، و حالا احتمالا فهم و درک خود را از شرایط واقعبینانه تر از فهم و درک کسی می داند که چند دهه سابقه مبارزه انقلابی و سیاسی در راس رهیری یک سازمان سیاسی داشته اما نزدیک به 3 دهه در سرفصلهای مهم تصمیم گیری، تحلیلهایش غلط از آب در آمده است و سالها پر ارزشی از دست رفته و هزینه های سنگینی تحمیل گروهی از شریفترین مبارزان آزادی شده است، کسی که پیشاپیش برای نقش تاریخ ساز خود کتاب جلد زرکوب چاپ کرده کسی که خود را بالاتر از ملتی با سه هزار سال سابقه تاریخی – که حمله ویرانگر و طاعونی غازیان تازی و هجوم مغولها را از سرگذرانده و پابرجا مانده-، می داند، کسی بیش از دو دهه به توصیه های مشفقانه دوستان و همراهان و دوستداران دلسوز، بی اعتنایی نشان داده و بر شعار منحوسی مثل ایران رجوی- رجوی ایران؛ که از تکبر و خود شیفتگی به شدت متعفنی بر خاسته، پافشرده که انزجار عموم ایرانیان را بر می انگیزد، کسی که در ادبیات سیاسی او عملا بازگشت به دوران سلطان صاحبقران، و استفاده از القاب و استعاره را می شود دید (مهرتابان آزادی) و در مبارزه بودن را تبدیل به نوعی اشرافیت کرده است، و... خلاصه بین آن اولی و این دومی، عقده دومی بسیار بزرگتر و به همین خاطرهم پوسیدگیش شدید تر است و چون خود را در محور مقاومتی قرارداده است و با تصمیماتش می تواند جان انسانهای مبارز را به خطر بیاندازد از این نظر آدم خطرناکی هم هست. آدمی اینچنین نابردبار در برابر انتقاد(که قبلا در شرایط بسیار بهتر و آنهم در گفتگویی نه در برابر افکار عمومی بلکه در جمع محدود و در جلسه پشت درهای بسته من شخصا این نابردباری در برابر انتقادایشان را تجربه کرده ام)، اگر قدرت را به شکلی خارج از اراده سازمان یافته تودها به دست بگیرد، جباری خطرناک خواهد شد.دیگر این که به جناب ایشان باید یاد آوری کنم که آنها که با خود محور بینی و استبداد رای باعث شدند کسانی زبان به انتقاد باز کنند(در اینجا منظور من زانوزدگان در برابر رژیم ولایت فقیه نیست) و«آب در هاون رژیم بکوبند» کمی هم به نقش خود بپردازند که با استبداد رای و لج بازی و دهنکجی کردن به انتقادات به جای توجه به آن، مردم را از خود بیزار کردند، هلیم رژیم راهم زدند و اکنون کار به جایی رسیده است که آن رود خونی که آخوندها از فرزندان مبارز و آزاده این سرزمین راه انداختند و جناب ایشان قرار بود پرچمدار به ثمر رساندن آن باشد، به خاطر خود خواهی و تنگ نظری و تازه به دوران رسیدگی و فرصت طلبیهای ایشان، به مسیری کشیده شده که تنها در بازی بین قدرتها در گرداندن آسیاب رژیم بکار گرفته خواهد شد.ایام محرم است و به جناب رجوی دوستانشان یکبار دیگر توصیه می کنم که دست از قرائت «زیارت عاشورا» یی از مسائل و دید دو اردوگاهی نسبت به جامعه ایران که در آن جز معدود یاران «حسین زمان» بقیه را جزو یزیدیان زمان و مردم ایران را در شمار اهل کوفه قرار می دهند، بردارند. نفرت افشانی به همه و نفرت از همه به جز یاران «حسین زمان» اگر چه ممکن است مثل چسب محکمی برای نگهداشتن چند صباح بیشتر تشکیلات به کار بیاید ولی برای شناخت مبارزات مردم و ارتباط با آن و یافتن راههای ارتقاء آن نقش شعله افکن و ویرانگر دارد. اگر سالها منیت نمرودی عالیجنابان نبود و به جای تکیه بر تعادل قوا با فرمول سازمان با فرد وارد ائتلاف نمی شود، اهل بحث و منطق بودند و به انتقاد ها و توصیه ها توجه می کردند، لازم نمی شد که حالا من نقش «پشه» را بازی بکنم. من در برابر خودمحوربنیها و نسق گیرهای شما عقب نخواهم نشست و بازهم واکنش نشان خواهم داد. آینه چون نقش تو بنمود راست/خود شکن آینه شکستن خطاست.
متن پیام و لینک اصل آن در سایت همبستگی ملی در زیر آمده است


.پ-13 دی 1387 – 2 ژانویه 2009

پيام رهبر مقاومت به ايستادگان شهر شرف و ياران ايستاده در تحصن

سه شنبه، ۱۰ دي، ۱۳۸۷ - ۱۸:۰۳
با درود و سلام و با تبريك پيروزي،شما و مريم در اشرف پيروز شديد. گفته بوديم اگر اشرف بايستد، جهان به ايستادگي در برابر ديكتاتوري دين فروش برمي خيزد.اينك اشرف پرشكوه با ياران نستوه در كارزاري به غايت فشرده و سخت و سنگين سرفراز مي شوند. نام ايران و ايراني و نام شهر شرف و پايداري را درهمه جا به اوج مي برند. از ژنو تا نيويورك و واشنگتن، از كانادا تا استراليا و ايتاليا، از انگلستان تا فرانسه و آلمان، از سوئد تا نروژ و فنلاند، از بلژيك تا دانمارك و هلند، از يمن تا مصر و لبنان، از اردن تا فلسطين و عراق....اين فرياد رساي هر ايراني و شوراي ملي مقاومت ايران، براي آزادي است كه در همه جا طنين مي اندازد، ميگسترد و ريشه مي دواند.از دانشگاهها و كارخانه ها تا سلسله جبال البرز. بيچاره آخوندهاي افسار گسيخته كه پاسخي جز دشنه و دسيسه و دار نمييابندبگير، ببند، بكش، گور خود كني به دست خود...از فرداي خيزش شيعيان در عراق عليه حاكمان مرتجع در ايران، رژيم پليد آخوندي چنگالها و دندانها تيز كرد. به گفته خودش، كمر به قصاص و قتل عام اشرفيان بست. سفلگان و دريوزگان بارگاه ولايت كه در برابر غداران و جباران جز تسليم نياموخته اند، زانو زدند. با زبانهاي گنديده و مسموم و با سوداهاي شوم براي اشرفيان، به مجاهدان آزادي تاختند. به جاي جلاد، «بي دنده و ترمز» قرباني را هدف قراردادند و به جاي ظالم، سنگ را به مظلوم زدند. بگذار در ساحل امن، در هاون رژيم آب بكوبند تا در هزار توي خفت و ذلت و در عقده هاي فرومايگي و حقارت، بپوسند. هيهات كه 6سال پيش، در محرّم حسيني،گفته بوديم كه «وقتي ديو تنوره ميكشد، وقتي كه دژخيم سر از پا نميشناسد، رمز ماندگاري و اعتلا، كلمه فداست.... مجاهدين از بنيانگذارانشان تا اعضا و هوادرانشان در تمام ايران و در سراسر جهان اين درس را به خوبي آموخته اند كه تاريخ خلق و ميهن خود را چگونه بنويسند. هيچ كس بيش از ما به خطراتي كه از هر سو ما را در بر گرفته احاطه و اشراف ندارد. اما عزم جزم كرده ايم تا اگر زمانه صد بار از اين هم خطيرتر و پر فتنه تر باشد، با تأسي به پيشواي آرماني مان، درسهاي جديدي از مقاومت و ايستادگي عرضه كنيم». خوشا اشرفيان صديق و پاكباز و سرداران و سالاراني كه غزل خوانان، دست افشان و پاكوبان، درس بزرگ مقاومت و ايستادگي عرضه كردند. يا ليتني كنت معكم...و خوشا ياران و هم چنين پشتيبانانِ بدون مرز عدالت و حرّيت بشري كه در كارزاري شگفت و ستايش انگيز، با « فانوس» رنج و خون مردم ايران و فرزندان رشيد آنان در چهارگوشه جهان بر سر ميدانها و خيابانها «جاركشيدند» و غيرممكن را ممكن ساختند.
در ميان پردة خون، عشق را گلزارها
عاشقان را با جمال عشق، بي چون، كارها
عقل گويد: شش جهت حّد است و بيرون راه نيست
عشق گويد : راه هست و رفته ام من بارها
مسعود رجوي