lundi, mars 09, 2009

مسأله رادیو تلویزیون- تند روی شاید کرده باشیم اما بیراهه نرفتیم -2







ایرج شکری




مسأله رادیو تلویزیون- تند روی شاید کرده باشیم اما بیراهه نرفتیم -2


من اگر چه در هیچ یک از انتخابات برگزار شده پای صندوق رای نرفتم و به جمهوری اسلامی هم رای ندادم، اما در انجام حرفه خود و نوشتن گزارش بی طرف عمل می کردم. در مواردی شاید کسانی مثل من تندرویهای در برخورد با این رژیم منحوس در آن زمان کرده باشند ولی آنچه که تا به امروز بر مردم ایران گذشته و می گذرد، گواه آن است که ایستادگی ما در آن روزها در برابر سیاستهای رژیم در بکار گرفتن رادیوتلویزیون درست بود، ما به بیراهه نرفتیم و «در مسیر»* خمینی گام نگذاشتیم. در مورد تندروی که گفتم شاید به مواردی مثل علنی کردن احساس نسبت به بعضی رویدادها و بعضی کارها که ضرورتی هم نداشت و حساسیت تازه به قدرت رسیدگان را بر می انگیخت بشود اشاره کرد. مثلا نوروز سال 59 من در روی یک قطعه پارچه ساتن قرمز به طول سه متر داده بودم با خط درشت نوشته بودند اولین سالگرد سرنگونی رژیم سلطنتی و دومین نوروز بدون شاه فرخنده باد. زیر آن هم نوشته شده بود سندیکای کارکنان خبر. این پارچه را در راهرو ورودی ساختمان پخش در پایین تابلو اعلانات نصب کرده بودیم و تا 15 فروردین آنجا بود و بعد من خودم آن را برداشتم. بهزاد نبوی هم در آن وقت از گماشتگان خمینی در سازمان بود آن را دیده بود و به یک همکار فیلمبردار ما که (او هم از اعضای سندیکا بود و از شمار کسانی بود که «چپی» شناخته می شدند گفته بود «خب حالا سالگرد سرنگونی رژیم سلطنتی را تبریک می گویید؟»، او هم جواب داده بود که «به شما چرا بر می خوره؟» نبوی یکه خورده و بود و گفته بود یعنی چه به من بر می خوره شما انقلاب اسلامی را قبول ندارید.البته ما اسلامی بودن انقلاب را قبول نداشتیم. می دانیم حفظ آن صفت «اسلامی» برای رژیم سیاسی مستقر در ایران، با چه هزینه سنگین انسانی و ریختن چه خونهایی و با چه توحشی تا به امروز  به مردم ایران تحمیل شده است. آن همکار ما هم جزو همان 18 نفر اخراجی بود و اخراج شد. مورد دیگر این که در شهریور سال 58 یکی از آن عکسهای اعدامهای کردستان که در نشریه یا جزوه یکی از گروههای چب با کیفت خوب چاپ شده بود و من از آن جدا کرده بودم در اندازه کاغذ آ-4 در تابلو اعلانات اتاق خبرنگاران نصبت کرده بودم و یکبار هم احمد عزیزی** که مدتی به سرپرستی دفتر مرکزی خبر گماشته شده بود و بعد هم مسئولیت اخبار رادیو تلویزیون را مدتی عهده دار شد، دید و چیزی نگفت. اما کمی بعد به بهانه این که من قطعنامه راهپیمایی ترتیب داده شده توسط حزب جمهوری اسلامی در آستانه انتخابات ریاست جمهوری(در بهمن 58) را در گزارش خودم نیاورده ام***، مرا از کار خبر کنار گذاشت تا بعد محل کارم در قسمت دیگری تعیین شود. البته مساله آن عکس تنها دلیل تصمیم او نبود. آنها اساسا در کارکنان اعتصابی و فعال زمان انقلاب، آنهایی که «چپی» شناخته می شدند، یک دشمن بالقوه و خطر می دیدند. احمد عزیزی در این زمینه از کمک و پرونده سازی یک موجود رقت انگیز گرداننده انجمن اسلامی دفتر مرکزی خبر برخوردار بود. اقدام عزیزی همراه بود با کنار گذاشتن یک همکار دیگر ما که در تحریریه تلویزیون بود و کنار گذاشتن چند تن از خانمهای خبرنگار( به خاطر زن بودنشان). او تنها امکان ادامه کار آنها را، اشتغال آنها در مراکز رادیو تلویزیون غیر از تهران قرار داده بود. این اقدام مورد اعتراض همکاران ما بود و از طرف سندیکا آنها را به تجمعی اعتراضی فراخواندیم . تجمعی از کارکنان شیفتهای مختلف خبر در تحریریه تلویزیون تشکیل شد که واقعا به لحاظ تعداد همکارانی که جمع شده بودند اتفاقی بی سابقه بود. بیانیه یی نوشتیم که در آن به اقدامات خودسرانه احمد عزیزی اعتراض کرده بودیم. این بیانیه به طور خیلی کوتاه همراه با اطلاعیه انجمن اسلامی دفتر مرکزی خبر که در آن از احمد عزیزی دفاع شده و تلاش مذبوحانه یی هم برای برچسپ زنی به من شده بود، در روزنامه اطلاعات 11 بهمن 58 درج شد. تصویر آن ضمیمه است(به علت طولانی بودن اطلاعیه انجمن اسلامی دفتر مرکزی خبر قسمتی از را آن بریده و حذف کرده ام ).

در آن اطلاعیه ضمن زدن برچسپهایی مثل وابسته و ضدانقلاب به کارکنان معترض، ادعا شده است که اقدام احمد عزیزی در علیه من به خاطر ادامه روشهای بوده که درسمتهای قبلی داشته ام. در حالی که نویسنده آن اطلاعیه در انجمن اسلامی به خوبی می دانست که اولا من در تلویزیون تازه کار بودم و کارم بعد از پایان دوره شش ماهه آموزشی از تابستان 56 شروع شده بود، در ثانی هیچ سمتی جز خبرنگاری نداشتم. بیانیه مورد بحث کارکنان خبر را من نوشتم که حدود دو صفحه کاغذ آ-4 بود. اشتباهی که من کردم این بود که چون همه همکاران شرکت کننده در آن تجمع که در تحریریه تلویزیون برگزار شد، عضو سندیکا نبودند، فکر کردم که درست نیست که من آن تجمع را تجمع سندیکایی معرفی کنم. به خاطر همین عنوان بیانیه مجمع عمومی کارکنان خبر را برای آن بهتر دیدم و این از کم تجربگی بود. باید عنوان دیگری مثلا «تجمع کارکنان خبر» برای آن انتخاب می شد و در متن توضیحی در مورد شرکت اعضای سندیکایی و غیر سندیدکایی داده می شد. البته بیانیه را بعد از نوشتن به دوستان نشان دادم و اصلاحاتی هم انجام شد و در مورد عنوان آن کسی ایرادی نگرفت، ولی همان عنوان بهانه به دست آن موجود رقت انگیز گرداننده گروه چند نفره انجمن اسلامی دفتر مرکزی خبر که اعتصاب شکنان زمان اعتصابات سال 57 هم در بین آنها بودند داده بود.
کمی بعد از این رویداد، مساله پخش با کیفیت نامطلوب مراسم تنفیذ ریاست جمهوری بنی صدر پیش آمد که جار و جنجالی سر آن بپا شد و می خواستند کاسه کوزه آن را هم سر کارکنان خبر بشکنند که موفق نشدند چون تقصیر از گماشتگان خمینی بود و همکاران ما کارشان را درست انجام داده بودند که بعد در فرصت دیگری به این مساله اشاره خواهم کرد. در پی این ماجرا موسوی خوئینها به عنوان نماینده خمینی به تلویزیون آمد که با او هم بحثی داشتیم و مساله انتقال من و آن همکار تحریریه به قسمت دیگر و کنار گذاشتن خانمهای همکار  مسکوت ماند. بعدا مسائل دیگری در تحریف حقایق در اخبار تلویزیون پبش آمدکه با برخودرهای ما همراه بود که در فرصتهای دیگری به موارد قبل از و بعد از این رویداد خواهم پرداخت.

این یادآوريها براي آن بود كه باز هم گوشه يي از شرايط و اوضاع حدود سی سال پبش و ملاخور شدن انقلاب مردم ايران که انقلابی بود براي آزادي و عدالت و رهايي از سلطه آمريكا، که با جايگزين شدن استبداد وحشي و فاشيسم مذهبي به مراتب درنده خو تر از استبداد رژيم پهلوي، توسط روح الله الموسوی الخمینی، به بزرگترین فاجعه تاریخ قرن بیستم ایران و فصلی به سیاهی عمامه خمینی و افکار خمینی در تاریخ ایران تبدیل شد، ياد آوري شده باشد.

با رفتاري كه خميني و آخوندهاي پيرو او و مريدانش پيش گرفته بودند، از همان آغاز در بین بخش  آگاه جامعه به طور گسترده يي این زمزمه وجود داشت كه استبداد چكمه و پوتين رفت و استبداد «نعلين» از راه رسيد. خود خميني در همان سخنان 3 خرداد 58 كه من بارها به آن اشاره كرده ام به اين زمزمه ها واكنش نشان داد. حتي قبل از آن سخنراني خميني، آخوند 28 مردادي، فلسفي، در يك سخنراني در قم در13 اسفند ماه 1357 از خميني خواست كه سرپرست سازمان راديو تلويزيون را احضار كند و به او تذكر بدهد. چرا که سخنراني يكساعت و ده دقيقه يي او(فلسقي) را كه در‌آن پاسخ مساله «ديكتاتوري تاج و نعلين» را داده بود پخش نكرده است و در مورد «عدم آگاهي مردم از جمهوري اسلامي» و مطالب «خلافی» که در روزنامه می نویسند هشدار داد و اعلام خطر كرد. طبیعی است که خمینی مستبد متحجر خونریز نمی توانست آزادی بیان را تحمل کند چون بنیاد ولایت و امامتش خیلی زد روهوا می رفت. امامت ولایتی که بعد از او از سوی جانشینش نیز تا امروز تنها از طریق دستگاه سرکوب و لوله سلاح،اعمال شده و دموکراسی و آزادی عقیده و بیان مثل سیلی بنیان آن را از جا می کند. به خاطر همین خمینی و کارگزارانش از آغاز قصد استفاده انحصاری از رادیو تلویزیون را داشتند که رسانه یی ملی است، چون با پول مردم اداره می شود و به مردم تعلق دارد. اما حالا چند سالی است که جناح مغلوب رژیم هم از استفاده انحصاری از تلویزیون شاکی است.


1- در 18اسفند 1367 خمینی عبداله نوری نماینده خود در جهاد سازندگی با حفط سمت به عنوان نماینده خود در سپاه پاسداران منصوب کرد و« کلیه مسائل فرهنگی، عقیدتی، سیاسی و...تایید عزل و نصب فرماندهان سپاه پاسداران» را به عهده او گذاشت که این خود نشان دهنده اعتمادی بود که به او داشت و صلاحیتی بود که در او می دید. عبدالله نوری عضو بازنگری در قانون اساسی هم بوده است.

http://emruz.net/ShowItem.aspx?ID=21062&p=1 -2

3 - نشریه نقد نو در شماره 16(دی و بهمن 5) مطلب ارزنده یی در مورد جنبش چریکی- حلقه تبریز، ازآقای هژیر پلاسچی درج کرده بود که تاریخچه فشرده و بسیار آموزنده یی از پیدایش جنبش چریکی و قهرمانیهای عناصر مبارز انقلابی شرکت کننده در آن است که در لینک زیر قابل مطالعه. است امیدوارم که دانشجویان و جوانان آگاه هرچه بیشتر سعی کننده مبارزات سیاسی زمان شاه را مطالعه کنند تا برای مبارزه با ارتجاع و خدمت به مردم و میهن به سلاح آگاهی مسلح شوند.

http://iradj-shokri.blogspot.com/2008/02/16-1385.html -
  مصاحبه عبدالله نوری با شهروند امروز - 4
http://www.shahrvandemrouz.com/content/5635/default.aspx

* نگاه کنید به سخنان خمینی در 3 خرداد سال 58 که چقدر از «مسیر ما» و «مسیر اسلام» حرف زده و آن را تکرار کرده است. متن کامل سخنان او در مطلبی از نگارنده این سطور با عنوان «سی پیش جو سیاسی این بود و خمینی چنین بود» در پژواک ایران در فهرست نوشته های من آمده است.
**احمد عزیزی عنصر بزدل و مرتجعی است که یکی از سه نفری بود که بعد از سقوط رژیم شاه به از سوی خمینی به سرپرسی سفارت ایران در آمریکا گماشته بود. او بعد از اشتغال در رادیو تلویزیون چند سال در زمان دکتر ولایتی قائم مقام وزارت خارجه و مدتی هم سفیر رژیم در آلمان بود. عزیزی همان کسی است دکتر یزدی چندی پیش بدون ذکر نام اشاره کرد که در یایان ماجرای گروگانگیری به فرودگاه فرستاده شد، تا هواپیما را تا زمان ورود ریگان به کاخ سفید در فرودگاه نگه دارد و بعد از ورود ریگان به کاخ سفید اجازه پرواز بدهد. او یکبار در بحثی بر سر حجاب در پاسخ یکی از خانمهای همکار ما که خودش از زمان شاه روسری بسر می کرد و پرسیده بود برای چه خانمهایی که حجاب دوست ندارند باید حجاب داشته باشند گفته بود برای این که موهای خانمها تحریک کننده است. او هم گفته بود خب آقایون به موی خانمها نگاه نکنند.

***نبودن قطعنامه راه پیمایی روز اربعین در سال 58 در گزارش من، اعمال نظر شخصی نبود، به خاطر نبودن وقت بود. برای این که گزارش در اخبار ساعت 2 مورد استفاده قرار بگیرد، باید آن را لااقل ساعتی قبل از اخبار گزارش می دادم. این کار را هم باید از طریق خواندن گزارشم از کابین تلفن عمومی به تحریریه دفتر مرکزی خبر انجام می دادم. آنها هم باید آن را ادیت می کردند و بعد از طریق تلکس به اخبار رادیو و تلویزیون ارسال می کردند. تازه در آنجاهم باز در تحریریه مورد باز بینی  قرار می گرفت و اگر لازم می دیدند ادیت می کردند. و بعد برای استفاده گوینده خبر باید تایپ می شد. گزارش راهپیمایی را من حدود ساعت یک تلفنی به همکاران منتقل کردم تا آن وقت هم قطعنامه خوانده نشده بود. سراغ گردانندگان راهپیمایی هم نرفتم که قطعنامه را از آنها بخواهم. در هیچ تظاهرات یا میتنگی از جمله تظاهرات سازمان چریکهای فدایی خلق، نه به تریبون نزدیک می کشدم و نه سراغ کسی می رفتم. آنچه را می دیدم و می شنیدم یادداشت می کردم. به علاوه خبرهایی را که دست حزب جمهوری اسلامی در آن در کار بود فیلمبردار و صدا بردار اعزام می کردند و از طریق رابطین آن حزب که از گمشتگان خمینی در اخبار بودند خودشان به طور تمام و کمال پخش می کردند و حتما قطعنامه هم قبل از راه پیمایی در دستشان بود. تظاهرات اربعین در آستانه برگزاری انتخابات ریاست جمهوری، با شعار «کسی که رای نداده/ حق نظر نداره» با هدف جو سازی برای حذف مسعود رجوی از کاندیداتوری ریاست جمهوری صورت گرفت(مجاهدین خلق در رفراندم قانون اساسی شرکت نکردند و به قانون اساسی ولایت فقیه رأی ندادند). نتیجه فشارها و جو سازیهای حزب جمهوری و مجموعه مریدان خمینی، سبب شدکه مسعود رجوی از نامزدی خود صرفنطر کند که در آن زمان از سوی بیشتر نیروهای ترقیخواه حمایت شده بود. من در روز اربعین خودم برای این که بدانم در آن راهپیمایی که چه می گذرد به محل رفته بودم.آن روز هم روز تعطیل بود مرا  کسی برای تهیه گزارش تعیین و موظف نکرده بود و برای تهیه گزاش هم اضافه کار و پرداختی در کار نبود. اشتباهی اگر کرده باشم این بود که به خاطر علاقه به کارم، گزراشی از آن راهپیمایی نوشتم و منتقل کردم.

مهدی یراحی؛ روسری تو در بیار موهاتو واز کن

   مهدی یراحی؛ روسری تو در بیا موها تو واز کن