mardi, septembre 09, 2008





















رهبران قدرت پرست و ضربه واقعیتها
..


یک تحلیل سیاسی واقعگرایانه که به روشنی 2 دوتا چهار تا نشان می دهد که رهبری مجاهدین چقدر از مرحله پرت و چقدر در اوهام خود غرقند که قادر به درک واقعیت نیستند و چقدر تکبر و خودخواهی و خود محور بینی رهبران تازه به دوران رسیده و قدرت پرست مجاهدین که پیش از این نیز سبب به باد رفتن فداکاریها و ایثار بدنه سازمان شده باز هم می تواند فاجعه آفرین باشد، در سایت پژواک ایران درج شده است که به لحاظ اهمیت موضوع اصل مطلب و لینک آن را در زیر همین نوشته قرارداده ام و مطالعه آن را به بازدیدن کنندگان درفش توصیه می کنم. مقاله مذکور نیز تاییدی است بر آن چه من دوسال پیش در واکنش به اولین پیام مسعود رجوی( درمقاله نگاهی به پیامی و بعضی گفتنیها) نوشته بودم، یعنی اشتباه و خطا بودن پافشاری برای ماندن در عراق و بی توجهی رهبری خودپرست مجاهدین به این واقعیت که دیگر ممه دوران صدام را لولو برد و آن دوران برگشت پذیر نیست. بازهم باید به این در اوج افلاک نشسته ها یاد آور شد دست از این خود محوربینی بیمارگونه بردارید. شما که خودتان را «استاد سیاست» می دانید، آخر با چه منطقی فکر می کنید که آمریکا عاشق چشم و ابروی شماست و به دولت عراق تحمیل خواهد کرد که یک شهر در اختیار شما بگذرد و خودتان هم در آنجا خود مختار باشید و ادعای داشتن ارتش و کمین کردن برای براندازی رژیم را بکیند. اگر فردا دولت عراق یک برگ محکمه پسند در دست گرفت و گفت حاضر است پناهندگی مجاهدین را مثل هرکشوری منطبق با قوانین بین المللی و با معیارهای کمیساریای پناهندگان سازمان ملل و امکانات داخلی و چارچوب قواینن کشور خود، مثل هر کشور مستقل دیگر بپذیرد- که از جمله عدم تضاد حضور پناهنده یا عملکردش با منافع ملی اش می باشد- و تاکید کند که هم چنان که در هیچ کشور دیگری امکان استقرار و در اختیار داشتن پایگاهی به طور مستقل به یک تشکیلات سیاسی نظامی برانداز یک کشور دوست و همسایه (که برای عراق این کشور جمهوری اسلامی روضه خوانها در ایران است) نمی دهد، آن دولت نیز نمی پذیرد که مجاهدین در شهر اشرف مستقر باشند، چطور مجامع بین المللی می توانند از دولت عراق در این مورد ایراد بگیرند؟ رهبری مجاهدین سرانجام ناگزیر خواهد بود که این واقعیت را که دوران خود در اوج افلاک بینی بسر آمده را بپذیر و به واقعیت تن در بدهد و آن زمانی خواهد بود که ضربه خرد کننده واقعیت بسرشان فرود آمده و مساله انتقال آنان از عراق( که باید امیدوار بود ماجرا به همین جا ختم شود و نه به معامله با رژیم) قطعی شده است. این همه گریز از واقعیت ودر رویای انحصار قدرت در ایران، یونیفرمهای رنگارنگ برای نفرات مستقر در اشرف بریدن و دوختن و کارناوال ارتش راه انداختن(*)، بعد از فرود ضربه واقیعت، همه به نحو به شدت غم انگیزی به اسباب تمسخر همیشگی در کارنامه سیاسی رهبران متفرعن و متکبر خودپرستی که گوش به هیچ توصیه دوستانه یی نداند و منطقشان تنها منطق تعادل قوا بود، تبدیل خواهد شد. لینک و متن تحلیلی که نویسنده به اسم فرهاد آن را امضا کرده و خطرات امنیتی سیاست پافشاری برای ماندن در عراق را مورد توجه قرار داده است، در زیر آمده است

.


در باره مخاطرات امنیتی مجاهدین!- فرهاد

در پی واگذاری حفاظت قرارگاه اشرف، محل استقرار نیروهای مجاهدین در عراق، به عراقی ها، نگرانی هایی در میان اپوزیسیون و بخصوص در میان خانواده های مجاهدین مستقر در عراق بوجود آمده است. در همین رابطه بسیاری و از جمله خود مجاهدین از بروز یک "فاجعه انسانی" سخن می گویند که طبعا بر نگرانی ها می افزاید. البته گفته می شود که در حال حاضر تنها بخشی از حفاظت قرارگاه به نیروهای عراقی منتقل شده و نیروهای آمریکا نیز همچنان در داخل قرارگاه حضور دارند. حال برای جلوگیری از تکمیل شدن پروژه واگذاری حفاظت قرارگاه به نیروهای عراقی، فعالیت هایی عمدتا از طرف خود مجاهدین در کشورهای مختلف صورت می گیرد، طومارهایی نیز از طرف دوستداران مجاهدین برای صلیب سرخ جهانی و یا ارگان های بین المللی فرستاده می شود که عموما وظیفه ی آمریکا را به عنوان یک نیروی اشغالگر در حفط امنیت نیروهای مجاهدین به عنوان افراد پناهنده در عراق یاد آور می شود و به اصرار از ارگان های بین المللی نیز می خواهند تا این وظیفه را به آنها گوشزد و تاکید نمایند.
بدیهی است افراد می توانند نظر خود را بگویند و بعضا موظفند از حفظ جان انسان ها بویژه کسانی که در جستجوی آزادی خلق و میهن شان گرفتار شده اند، حمایت نمایند. اما این ابراز نظرها بیشتر بیانی عاطفی و شعار گونه دارد، فاقد مبنایی استدلالی است و به اصل مسئله نمی پردازند. تنها بر اصل وظیفه نیروهای آمریکایی در حفاظت از قرارگاه اشرف پای می فشارند و این وظیفه را تکرار می کنند. ما می توانیم هر چه می خواهیم وظیفه آمریکا را در حفاظت از قرارگاه اشرف یادآوری و تاکید کنیم، اما اگر آمریکا بهر دلیل ناموجه به این وظیفه ی خود عمل نکرد چه باید کرد؟ آیا هیچ آلتر ناتیوی وجود ندارد؟ آیا به راه حل های احتمالی دیگر نباید فکر کرد و باید تا دقیقه 90 در عراق ماند و از این ستون به آن ستون کرد تا "فاجعه" ای که می گویند در راه است، اتفاق بیافتد؟

البته در حال حاضر، فرصت مناسبی نیست تا به مجاهدین خلق ایران گفته شود که واژه هایی مثل "اشتباه" و "بن بست" نیز کلمات و مفاهیمی انسانی و اجتماعی هستند و هیچ تعارض و تناقضی با "فداکاری" و "جانفشانی" ندارند! ولی بی موقع هم نیست که به آن ها گفته شود که میدان مبارزه برای آزادی، چندان هم تنگ نبوده، و محدود به یک مکان، زمان، مشی و تاکتیک به خصوصی نیست، و زمین خدا برای مجاهدت، برای جنگیدن به قصد آزادی وسیع است و به اعتقاد خود مجاهدین: "ان ارض الله واسعه". مگر خود مجاهدین بارها و بارها به طور درس آموزی به داستان آن کوهنوردی اشاره نکرده اند که در حال پیشروی، ضرورتا صعود را متوقف کرده، مسیر افقی و حتی روبه پائین را پیموده تا در نقطه ای متناسب راه صعود را مجددا در پیش گیرد.
ضروری است که با صدای بلند به دشمن مجاهدین هم خاطر نشان کنیم که با محو احتمالی مجاهدین، مشکل لاینحل اش با مردم تحت ستم ایران، حل نخواهد شد؛ اگر چه دیر شده اما بهتر است که توبه کند و به سمت مردم برگردد و از آن ها برای برون رفت از بحران کمک بگیرد، ولو این که به کنار رفتن اش از اریکه قدرت یا تقسیم آن با دیگران منجر گردد!
در درخواست ها و تمایلات دو طرف دعوا حول و حوش "قرارگاه اشرف"، حداکثرها و حداقل هایی وجود دارد. حداکثر تمایل حکومت ایران، تحویل گرفتن مجاهدین و محاکمه برخی از مسولان آن ها می باشد(عمدتا از موضع انتقام جویی!)، و تخفیف احتمالی در قبال بدنه تشکیلاتی آن ها، (عمدتا از موضع تبلیغ حقوق بشری در داخل و خارج ایران). باید همین جا تاکید نمود که این رژیم - با توجه به انبوه جنایت هایش به ویژه قتل عام تابستان سال 67 - واجد هیچ گونه مشروعیتی برای یک چنین حساب رسی های سیاسی و ملی نیست و قد و قواره ی چنین کارهایی را ندارد.
حداقل خواسته حکومت نیز دور کردن مجاهدین از مرزهای غربی کشور- و ترجیحا فرستادن آنها به یک کشور ثالث و تاحدودی دوست و نفوذ پذیر!- است، تا دست کم از تاثیرات تبلیغی و روانی حضور مجاهدین در "جوار خاک میهن" در داخل، و نیز از امکان بهره برداری گوناگون قدرت ها و سرمایه های بین المللی از این حضور فیزیکی، خلاص شود.
برای محاهدین اما، خواسته حداکثر مقطعی، حفظ قرارگاه های شان در عراق است که - صرف نظر از تبلیغات و تهیج های استراتژیک آن ها - دست کم، کمترین سرپوش را برای بن بست خطی شان فراهم می کند و تا حدود زیادی به تقویت روحیه و حفظ نیروی متمرکزشان یاری می رساند.
خواسته حداقل اما برای مجاهدین، تامین و تضمین سلامت جانی آن ها در وضعیت بسیار مخاطره آمیز کنونی، به شکلی آبرومندانه است. پافشاری مجاهدین برای استقرار در خاک عراق - به ویژه در "قرارگاه"!- و در خاک دولتی که به هر دلیل، تمایلی به پذیرش آن ها ندارد، یک سره امری غیرمنطقی و غیر عقلانی است. به خصوص وقتی که آن ها در تبلیغات شان دولت کنونی عراق، نیروهای نظامی و امنیتی اش را صد در صد وابسته به رژیم ایران و آلت دست او قلمداد می کنند؛ پافشاری شان برای ماندن در قلمرو یک چنین حاکمیتی، فرق چندان زیادی ندارد با این که مجاهدین، مثلا متقاضی استقرار قرارگاه شان در اطراف کرمانشاه باشند و از سازمان ملل نیز بخواهند از آن حفاظت نماید!!
باید به خاطر داشت که حضور مجاهدین در عراق، صد در صد مشروط به توافق سیاسی و اشتراک منافع خطی آن ها با حکومت وقت عراق بود که در حال حاضر، تداوم امکانات ناشی از آن اتحاد، مطلقا فاقد موضوعیت است. در نتیجه، اصرار آن ها بر ماندن در عراق و تضمین گرفتن برای امنیت شان، بیش از بیش این حقیقت را برجسته می کند که مجاهدین، فقط و اساسا روی حضور آمریکا در عراق حساب بازکرده و یک بار دیگر سرنوشت مخاطره آمیزشان را به یک عامل خارجی ناپایدار گره زده اند؛ آن هم به یک دولت پراگماتیست و نان به نرخ روز خور که حاضر به خارج کردن مجاهدین از لیست تروریستی وزارت خارجه اش نیست، و همین دو دوزه بازی ها است که حکومت ایران را به انجام همه گونه توطئه ترغیب می نماید. به هر حال، حتی اگر تبعیت از سیاست "از این ستون تا آن ستون فرج است"، تنها تا انتخابات ریاست جمهوری آمریکا و نیز به همین میزان وقت برای استقرار دولت جدید در آمریکا - چه جمهوری خواه و چه دموکرات - به مجاهدین یک فرصت زیستن دیگر در لبه پرتگاه امنیتی را بدهد، و از توطئه های قابل پیش بینی شدیدتر از قبل رژیم نیز به میزانی جان به در ببرند؛ باز هم ابهام و نگرانی هم چنان برای این تعداد انسان بی سلاح و محبوس خانگی و تحت الحفظ نیروهای "وابسته به رژیم ایران" بر سرجای بود باقی است؟
تردیدی نیست که تا چشم اندازی طولانی، و به موازات برقراری یک دموکراسی ولو نیم بند در عراق، همواره یک دولت اکثریت شیعی در عراق سرکار خواهد بود و هرنوع ائتلاف - چه تحمیلی و چه دموکراتیک - شیعیان را از اکثریت نخواهد انداخت. سیر تحولات دلخواهی که به تصویب حضور پایگاه های مخالفین حکومت همسایه در خاک عراق در پارلمان عراق منجر شود، هیچ چشم اندازی حتی تا ده بیست سال آینده ندارد. حتی منافع آمریکا با تداوم همین دموکراسی تحمیلی تضمین دارتر به نظر می رسد تا به هم زدن میز کنونی عراق و برگردان نماینده تام الاختیار به عراق، یا برکشیدن یک نظامی سنی یا شیعه ی دست نشانده و گماردن اش سرکار برای پیش برد امور! پس، مجاهدین - فارغ از شعارهای تهییجی سیاسی و آرمانی شان - با چه منطق استواری، در جستجوی حق آب و خاک در عراق هستند و با چه منطق سیاسی و نظامی ای، اصرارشان بر ماندن در عراق و گشودن چشم انداز تداوم مبارزه مسلحانه با حکومت ایران را توجیه می کنند و مردم و خانواده ها را نیز همچنان دل واپس امنیت و سلامت خود نگاه می دارند؟
طبعا ما از منویات و اهداف اصلی مجاهدین و مذاکرات پشت پرده شان با طرف های ذی نفع خبر نداریم، اما با مشاهده مواضع و تبلیغات بیرونی آن ها زود در میابیم که آن ها درخواست های ماگزیمم و می نی مم شان را روی هم انداخته اند. آنها تقاضای امنیت و حفظ جان شان را به، پذیرش و به رسمیت شناختن استراتژی قهرآمیزشان ضمیمه کرده اند. این انتخاب، البته می تواند حق آن ها باشد، اما و به همین دلیل می تواند از سوی آمریکا نادیده گرفته شود، کما این که تا همین جا نیز بخشا – به ویژه با تروریست نامیدن آن ها - نادیده گرفته شده است. از سوی دیگر مجاهدین نباید انتظار داشته باشند که نیروهای سیاسی گسترده تری از اپوزیسیون به حمایت از معادله ای که مطلوب شان نیست، برخیزند. بخشی از اپوزیسیون در سنوات گذشته حرف ها و انتقادات شان را در باره خط مشی و روابط عمومی مجاهدین گفته اند و جواب های نه چندان دوستانه و غیر محترمانه شان را نیز دریافت کرده اند. سکوت و بی تفاوتی کنونی آنها نیز به میزان زیادی ریشه در همین برخوردهای نه چندان محترمانه گذشته دارد. البته همه این ها نبایستی به هیچ وجه توجیه گر بی تفاوتی در قبال وضعیت کنونی مجاهدین باشد.
حال اگر خدای ناخواسته آمریکا بهر دلیلی از وظیفه ی حفاظت از مجاهدین مستقر در عراق سرباز زد و تلاش هایی نظیر تحصن و تظاهرات و جمع آوری طومار نیز به جایی نرسید، به نظر می رسد که یک موضع منطقی و قانع کننده در این صحنه، تمرکز روی خواسته های حداقلی باشد. به این معنی که بر روی خواسته ای که امکانش نیست و عملا زمینه های تحقق آن روز به روز مسدودتر می شود بی جهت پای نفشاریم، و اگر بروز "فاجعه ی انسانی" محتمل است خودمان به دست خودمان آن را زمینه سازی نکنیم. از اینرو منطقی است که ما زیر این شعار جمع شویم و روی این شعار فشار بگذاریم که: حفظ امنیت و حفظ جان مجاهدین از طریق انتقال آن ها به یک کشور ثالث امن و بی طرف. و چه بسا از این طریق وظیفه ملی و اخلاقی خود را در قبال مجاهدین انجام داده باشیم.

فرهاد


یونیفرمهای رنگارنگ: خانه از پایبست ویران است-خواجه در بند نقش ایوان است



پ- 9 سپتامبر 2008